ثقل. (منتهی الارب). بار سنگین. وقر. (ترجمان القرآن) : شتروار بار گران دو هزار پسندیده باژ ازدر کارزار. فردوسی. ، فروکش شدن. (غیاث). محل فروکش کردن، مقام گزیدن. (غیاث). رجوع به بارانداز شود
ثقل. (منتهی الارب). بار سنگین. وقر. (ترجمان القرآن) : شتروار بار گران دو هزار پسندیده باژ ازدر کارزار. فردوسی. ، فروکش شدن. (غیاث). محل فروکش کردن، مقام گزیدن. (غیاث). رجوع به بارانداز شود
دهی است از دهستان ولوبی بخش سوادکوه شهرستان شاهی که در 6 هزارگزی جنوب آلاشت در منطقۀ کوهستانی و سردسیر واقع است. و دارای 250 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه و محصولش غلات و لبنیات. شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس و شال بافی و راهش مالرو میباشد. اهالی عموماً زمستانها برای تعلیف احشام خود و کارگری در معدن زغال سنگ به حدود زیرآب میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان ولوبی بخش سوادکوه شهرستان شاهی که در 6 هزارگزی جنوب آلاشت در منطقۀ کوهستانی و سردسیر واقع است. و دارای 250 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه و محصولش غلات و لبنیات. شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس و شال بافی و راهش مالرو میباشد. اهالی عموماً زمستانها برای تعلیف احشام خود و کارگری در معدن زغال سنگ به حدود زیرآب میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی از دهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز. 13500گزی جنوب خاوری خدا آفرین 220هزارگزی شوسۀ اهر - کلیبر. کوهستانی و گرمسیر مالاریائی است دارای 91 تن سکنه است. آب این ده ازچشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز. 13500گزی جنوب خاوری خدا آفرین 220هزارگزی شوسۀ اهر - کلیبر. کوهستانی و گرمسیر مالاریائی است دارای 91 تن سکنه است. آب این ده ازچشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت که در یک هزارگزی شمال ساردوئیه و یک هزارگزی شمال راه فرعی ساردوئیه به راین واقع است و 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت که در یک هزارگزی شمال ساردوئیه و یک هزارگزی شمال راه فرعی ساردوئیه به راین واقع است و 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
خاک سنگین. این ترکیب از یک نظر قدیمی درباره عناصر نشأت گرفته است و آن این بوده که قدماء ترتیب قرار گرفتن عناصر را بر این نهج می دانسته اند: خاک بواسطۀ ثقل خود در زیر همه عناصر است. بر روی آن آب بواسطۀ آن که سبکتر از خاک است قرار دارد، و بر روی آب باد (هوا) بواسطۀ سبکی و بر روی باد (هوا) آتش است: مر آتش سوزان را مرباد سبک را مرآب روان را و مر این خاک گران را. ناصرخسرو
خاک سنگین. این ترکیب از یک نظر قدیمی درباره عناصر نشأت گرفته است و آن این بوده که قدماء ترتیب قرار گرفتن عناصر را بر این نهج می دانسته اند: خاک بواسطۀ ثقل خود در زیر همه عناصر است. بر روی آن آب بواسطۀ آن که سبکتر از خاک است قرار دارد، و بر روی آب باد (هوا) بواسطۀ سبکی و بر روی باد (هوا) آتش است: مر آتش سوزان را مرباد سبک را مرآب روان را و مر این خاک گران را. ناصرخسرو
از سانسکریت وایوپرانا پران بمعنی ’اول القدیم’ است، و هندوان به هیجده پران قایل بودند و اکثر آنها به اسماء حیوان و انسان و فرشتگان مسمی بودند، یکی از آنها باج پران است بمعنی ریح (باد). رجوع به تحقیق ماللهند صص 62-63 و فهرست همان کتاب شود
از سانسکریت وایوپرانا پران بمعنی ’اول القدیم’ است، و هندوان به هیجده پران قایل بودند و اکثر آنها به اسماء حیوان و انسان و فرشتگان مسمی بودند، یکی از آنها باج پران است بمعنی ریح (باد). رجوع به تحقیق ماللهند صص 62-63 و فهرست همان کتاب شود
حمل. (در تداول گناباد خراسان و بسیاری از شهرها نیز به این معنی آمده است). بار بر ستور نهادن. بار بر پشت خر و استر و مانند آن نهادن: قاطرها را بار کردن. حمل کردن. (ناظم الاطباء: بار) : کرب الناقه کروباً، بار کردن ناقه را. (منتهی الارب) : شتر بارکرده بدیبای چین بیاراسته پشت اسبان بزین. فردوسی. بیاورد آنگه شتر دو هزار همه باژ قنوج کردند بار. فردوسی. همان جامه و تخت و اسب و ستام ز پوشیدنیها که بردند نام چنان هم شتروارهابار کرد (خسرو پرویز) از آن ده شتر بار دینار کرد ببخشید بر فیلسوفان روم برفتند شادان از آن مرز و بوم. فردوسی. شتر سی هزار از درم بار کرد دگر نیم ازین بار دینار کرد. اسدی (گرشاسب نامه). بفرمود تا خزینه های روی زمین را بر ستوران بار کردند. (قصص الانبیاء). خواجۀ چین که ناقه بار کند مشک را ز انگژه حصار کند. نظامی. کنند آن هیونان از آن سنگ بار نمانند خود را در آن سنگسار. نظامی. راه در گنجدان غار کنند گنج بیرون برند و بار کنند. سعدی. خمدان را بار کرده ایم و کسی نیست که هیزم جمع آرد. (انیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 31). در زلف چین فکند و مرا دل ز دست برد چون شام بشکفد سفری بار می کند. (از مطلعالسعدین).
حمل. (در تداول گناباد خراسان و بسیاری از شهرها نیز به این معنی آمده است). بار بر ستور نهادن. بار بر پشت خر و استر و مانند آن نهادن: قاطرها را بار کردن. حمل کردن. (ناظم الاطباء: بار) : کرب الناقه کروباً، بار کردن ناقه را. (منتهی الارب) : شتر بارکرده بدیبای چین بیاراسته پشت اسبان بزین. فردوسی. بیاورد آنگه شتر دو هزار همه باژ قنوج کردند بار. فردوسی. همان جامه و تخت و اسب و ستام ز پوشیدنیها که بردند نام چنان هم شتروارهابار کرد (خسرو پرویز) از آن ده شتر بار دینار کرد ببخشید بر فیلسوفان روم برفتند شادان از آن مرز و بوم. فردوسی. شتر سی هزار از درم بار کرد دگر نیم ازین بار دینار کرد. اسدی (گرشاسب نامه). بفرمود تا خزینه های روی زمین را بر ستوران بار کردند. (قصص الانبیاء). خواجۀ چین که ناقه بار کند مشک را ز انگژه حصار کند. نظامی. کنند آن هیونان از آن سنگ بار نمانند خود را در آن سنگسار. نظامی. راه در گنجدان غار کنند گنج بیرون برند و بار کنند. سعدی. خمدان را بار کرده ایم و کسی نیست که هیزم جمع آرد. (انیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 31). در زلف چین فکند و مرا دل ز دست برد چون شام بشکفد سفری بار می کند. (از مطلعالسعدین).
حمل بار و نقل کردن آن: حاجی تو نیستی شتر است ازبرای آنک بیچاره خار میخورد و بار می برد. سعدی. برد هر کسی بار درخورد زور گرانست ران ملخ پیش مور. سعدی (بوستان).
حمل بار و نقل کردن آن: حاجی تو نیستی شتر است ازبرای آنک بیچاره خار میخورد و بار می برد. سعدی. برد هر کسی بار درخورد زور گرانست ران ملخ پیش مور. سعدی (بوستان).
سنگی باشد مدور و طولانی تراشیده که فرازبامهای خانه غلطانند تا بام سخت و محکم شود. (از برهان قاطع) (آنندراج). سنگ گردی که روی بام گردانند. بام غلطان. (ناظم الاطباء). و رجوع به بام غلطان شود
سنگی باشد مدور و طولانی تراشیده که فرازبامهای خانه غلطانند تا بام سخت و محکم شود. (از برهان قاطع) (آنندراج). سنگ گردی که روی بام گردانند. بام غلطان. (ناظم الاطباء). و رجوع به بام غلطان شود
خندق و مرداب، (ناظم الاطباء) (دمزن)، نام مردی از بهادران ترکستان که قبادبن کاوه در جنگ افراسیاب با ایران بر دست وی کشته شد، (حبیب السیر چ خیام ج 1صص 188 - 189)
خندق و مرداب، (ناظم الاطباء) (دِمزن)، نام مردی از بهادران ترکستان که قبادبن کاوه در جنگ افراسیاب با ایران بر دست وی کشته شد، (حبیب السیر چ خیام ج 1صص 188 - 189)
کسی که کار ها را روبراه کند آنکه کاری را اداره کند مدیر، آنکه قولش در افراد مجلس انجمن یا حزبی موثر است متولی: کار گردانان مجلس، کسی که نمایشنامه ها را بروی صحنه آورد کار گردانان تاتر کار گردانان فیلم
کسی که کار ها را روبراه کند آنکه کاری را اداره کند مدیر، آنکه قولش در افراد مجلس انجمن یا حزبی موثر است متولی: کار گردانان مجلس، کسی که نمایشنامه ها را بروی صحنه آورد کار گردانان تاتر کار گردانان فیلم